مناسبت : ولادت حضرت محمد (ص)
ایوان کسری لرزید و چهارده کنگره آن فرو ریخت ، آتشکده ی فارس که هزاران سال روشن بود، خاموش شد ، دریاچه ی ساوه فرو نشست ، بت های مکه همه فرو افتادند، نوروی از وجود آن حضرت بلند شد و آسمان را روشن کرد و کافران خواب وحشتناکی دیدند.
روز جمعه ، هفدهم ربیع الاول سال عام الفیل برابر با سال پانصد و هفتاد میلادی بود که حضرت محمد (ص) متولد شدند.
عام الفیل همان سالی است که ابرهه با چندین هزار مرد جنگی از یمن به مکه رفت تا همه را به مذهب مسیحیت وادار سازد اما با تهاجم پرندگانی به نام ابابیل مواجه شده و به هلاکت رسیدند.
مادر حضرت محمد (ص) آمنه، دختر وهب بن عبد مناف ، بعد از تولد رسول اکرم شش سال زندگی کردند، ایشان در راه بازگشت از سفر در مکانی به نام {ابواء} از دنیا رفتند، پدر حضرت محمد (ص) نیز هفت ماه بعد از تولد ایشان از دنیا رفتند بنابر این عبدالمطلب سرپرستی ایشان را بر عهده گرفتند.
دایه ی حضرت محمد (ص)حلیمه نام داشت که به مدت پنج سال برای ایشان مادری کرد.
رسول اکرم (ص) در تاریخ بیست و هفت رجب سال چهلم عام الفیل برابر با ششصد و ده میلادی در سن چهل سالگی به پیامبری مبعوث شدند ، ایشان تا بیست و هشت صفر سال یازدهم هجری که در شصت و سه سالگی رحلت فرمودند به مدت بیست و سه سال پیامبری کردند.
اولین همسر رسول اکرم، حضرت خدیجه بودند که ایشان در بست و سه سالگی با حضرت خدیجه ازدواج کردند.
حضرت محمد (ص) سه پسر به نام های قاسم ، عبدالله و ابراهیم داشتند که هر سه در سنین کودکی از دنیا رفتند همچنین رسول اکرم چهار دختر نیز به نام های زینب (س)،رقیه(س) ، ام کلثوم (س) و فاطمه زهرا (س) داشتند که تمام آن ها پیش از رحلت ایشان از دنیا رفتند به غیر از حضرت فاطمه زهرا (ص) که آخرین دختر وی بودند.
حضرت محمد (ص) در سن شصت و سه سالگی در مدینه بر اثر زهری که زنی یهودی به نام زینب در جریان نبرد خبیر به آن حضرت خورانیده بودند بیمار شدند و از دنیا رفتند، معروف است که رسول اکرم در زمان بیماری وفات خویش می گفتند:” این بیماری از آثار غذای مسمومی است که آن زن یهودی پس از فتح خیبر برای من آورده بود.”
هم اکنون مرقد حضرت محمد(ص) در مسجد النبی در شهر مدینه قرار دارد.
خرد آن پایه ندارد که بر او پای گذاری بخت یاری تو بر مرکب اقبال سواری
چون توان درتو رسیدن به دویدن؟به پریدن؟
نورپایی که چنین با دگران فاصله داری لیله القدر وصال تو چه فرخنده شبی بود
تا چه دیدی که چنین مستی و پرشور و شراری شعله در خرمن تاریکی تاریخ فکندی
چشم بیدار زمان بودی و خسبیده به غاری از اشارات تو روشن شده چشمان بشارت
طرفه فانوسی و اویخته بر طرفه مناری نه دل من طرب آلود نگاه و نفس توست
از نگاه و نفست حق به طرب آمده ای به شفاخانه ی قانون تو افتاد نجاتم
“دکتر عبداکریم سروش “
لعیا بهشتی
سما مرادی
کیمیا پژمان نژاد
مرضیه بهجت منش
سارا کاظمی